بی خوابی

باید این کار رو انجام میدادم 

باید انجامش میدادم

هیچ راهی نداشتم

چند ماهه فشار بسیار بسیار زیادی رو دارم از همه جا متحمل میشم تا بتونم اینکار رو انجام بدم، خیلی اذیت شدم و باز هم ادامه داره، اینکار هیچ نتیجه خوبی برای خودم نداره.نتیجه این کار و آرامش و آسایشش فقط برای خانوادمه مخصوصا پدر و مادرم هست. برای خودم فقط عذاب هست . از دست دادن خیلی چیزام و بسته شدن خیلی از راههای آینده ام.

**** پدر و مادرم تنها کسانی هستند که من  به طور کامل جلوشون خلع سلاح هستم. معمولا هیچ چیزی نمیگم و هیچ کاری نمیکنم که اندازه ذره ای ناراحت بشن. تا الان هر کاری تو زندگیم کردم برای حفظ آرامش اونا بوده و حتی خودمو هم در نظر نگرفتم.

**** خیلی ها بهم میگن حتی عقل خودمم همین رو میگه که یکم ولشون کن بزار خودشون میدونن پس خودت چی؟ داری زیاده روی میکنیحالا مگه قدر میدونه کسی؟ به فکر خودت و آیندت باشاما نمیتونم، نمیتونم

**** خیلی وقته که منی وجود نداره، خیلی وقته تمام شدم.

**** اندازه سر سوزن نه از کسی میترسم (حتی پدر و مادرم)، نه خودم رو محتاج کسی میدونم، و نه از عذاب الهی و آتیش جهنم و این قصه ها.هیچ کاری هم به خاطر افسانه های حوری و قلما و جوی روان عسل نمیکنم. منتظر پاداش یا جبران هم نیستم، فقط .فقط همینکه صدای تلویزیون رو کم کنن که بتونم بخوابم کافیه، که همونم نمیکنن. 

**** این بی خوابی لعنتی همین روزا منو از پا در میاره